مخمل خان
خونه مادربزرگه هزارتا قصه داره
خونه مادربزرگه شادی و عصه داره......
یادتونه؟؟
ی مخمل خان داشت ک همیشه میخاس با حیله و کلک زدن اون جوجه رو ی لقمه کنه
گربه خونه مادربزرگه خیلی زرنگ و حقه باز بود
اما وقتی مادربزرگه توخونه بود خودشو میزد به موش مردگی و مظلوم نمایی
.......
هیچوقت فکرنمیکردم ادما ک بزرگ میشن میشن مخمل خان..درجه کم وزیاد داره
خیلیا هم میشن هاپوکمارک مهربون بود هرچند ک هاپو بود...
فک نمیکردم دنیای بزرگا انقد ناجور باشه...و این ناحوریا تو خانواده ماهم باشه...
.....
مامانجون و باباجون تابودند زیر بال وپر همه رومیگرفتن..
یکی از مایه دارای اینجا حساب میشن ..چندمیلیاردی...
بابا وکیل مامانحان وباباجان بود.وکیل نیسا
داستانای این مدت رونمیگم....
فقط همیشه فک میکردم ادمی ک ساداته ادمی ک خودشو از ادمای مهم میدونه و جدشو میرسونه ب فلان امام
بیاد ادمی رو نفرین کنه.بیاد و مرگ ادمو جشن بگیره
بیادو هنوز جسد رو شستشو نداده از ارث حرف بزنه.بیادو ابرو چند نفرو ببره...
همیشه دلم میخاس سادات باشم.اما نمیخام دیگ حتی مذهبی باشم
.جدا شما فک میکنید چرا ی بچه حاصر میشه ابرو خانوادشو ببره
مادرشو دق بده.پدرش دق کنه
فقط بخاطر پول؟
بخاطر اینکه چندمیلیاردکمه .و دومیلیون اصافه بگیره
سند سازی کنه سهم خواهرا و برادراشو تصاحب کنه
جدا چی میشه ک ادم به اینجا میرسه؟؟؟
الان دیگه مادربزرگه نیست ک حواسش ب جوجه ها باشه .و مخمل خان واسه خودش کیشیک میده
تا بدست بیاره هدفشو
کاش حداقل یه هاپو کمار بود