مث ی روح در دو بدن.دوست من
چند هفتس دارم کلی فکر میکنم
ک برای دوستم
چی بنویسم
ک بفهمه خیلی نامرده
ک از وقتی ازدواج کرد سلامم نمیکنه...
دلم تنگ شده برا دوستم.... خیلی😢
هیچکسیو ندارم بتونم راحت مث دوستم باهاش بحرفم
اونموقع ها هرشب بهم پیام میدادیم..هرروز باهم میرفتیم اینور اونور
اما یهووووو...و بدترینش یهو بودنش بود...
جدا دلم یکیو میخاد تمام حرفامو بشنوه...
و همدردم باشه
بعصیا دردتو میشنون و میفهمننش .خوبه ...
اما بعصیا درکش میکنن
مث زخم خوردنه خیلیا میبینن دستتو زخم کردی یا سوختی از اتیش.میفهمن ک داری دردمیکشی
اما ی سریان خودشونم دستشون زخمه دستشون سوخته وهمون دردو دارن
.
ازت بدم میاد دوست من ک تا یه ادم امد توزندگیت قدیمیارو گزاشتی کنار
و نخاسی
ازت متنفرم
ک هرروز دارم بهت فکر میکنم...
از چهارم دبستان باهات بودم. از بچگی میدی ک همیشه باهاتم
ازت بدم ...از خاطره هایی ک مرور میکنم...
ازت متنفرم ک تمام گزشته همه جا همه لحطه باهام بودیم.و حالا ....
همش میگم کاش ی بار دیگه سراغمو بگیره
ازت بدم میاد ک برام نمایش اجرا میکنی ک هنوز دوستمی
ک پیامارو جواب نمیدی و وقتی اتفاقی منو میبینی از بودن باهام خوشحال میشی
از ت ت ت ت ت ت بدم م م م م میاد دوست قدیمی و صمیمی من