عشقم.بابام😊
مشهد اوکی شد و قرار شد شنبه عازم بشم.اگه خدابخاد.
انقد خوشحالم.دوستم ک بهم گفت انقد گریم گرفت.کلی خدارشکر
😍
......
تازگی نمیدونم چرا .ینی نمیدونم من مشکل پیداکردم یا چیشده
اما خانوادم خیلی حساس شدن😕
همش پیش خودم میگم نکنه کاری کردم خودم خبرنداره.
نکنه کسی درباره من حرفی میزنه.
نمیدونم فکر منه ک اینجوری شده.
......
س روز پیش اجازه گرفتم ک بادوستم برم یه کلاس مساور تعزیه.البته بیستربازاریابی بود تاکلاس
امروز ک میخاسم برم.گفتن اجازه نداری.نرو. اخرش گفتن مامان هم باهات بیاد.گفتم خوبیابریم.
انگارمن دروع میگم.در ثانیه های اخر مامان میگه من نمیام.خودت برو.اما تنهانرو با مرد نرو
اخه من کی تاحالا با مرد رفتم!؟انقد بحث کردیم .همش هم بابا میگه تو توی جامعه نیسی نمیدونی چقدر وصع جامعه بدشده
چقد خراب شده...اخه انگارمن مردم ک نیسم توجامعه.نمیفهمم واقعا بامحدود کردن من اونم ب این سبک جامعه سالم میشه؟
منکه حجابمو دارم منکه بی ادب نیسم توخیابون.اخه واقعا من نمیفهمم چرا
امروز رفتم کلاسو اما انقد ترسیدم.انقد دل شوره گرفتم ک نکنه میخاد دوستم بلایی سرم بیاره
ک گریه ام گرفت😢.
هیچکاری نتونسم بکنم .کلاسو ی ربعه تموم کرد امدیم.
ولی همش استرس گرفتم.ک نکنه بابا چیزی ازدوستم .یایه چیزی دیده.نکنه بلایی سرم میخاد بیاد
دلم نمیخاد مشهدو برم.ترس برم داشته شدید😔
بابا همش میگه هروقت ی چیزیو مخفی کردی اونموقع بترس.وقتی ک نمیخای کسی بفهمه بدون ک اشتباس.اما من هی از ترس و اصطرابی ک این چند روزه
بهم دادن حتی میترسم بادوستام معاشرت کنم.
ازطرفی توخونه بودن هم همش بحثه بامامانم میشه و کارکردن😆
بابا حتی کار رو هم میگه نرو .درصورتی ک قبلا اجازه میداد و خودش دنبالش بود میگفت درس نخون کارکن.
چرا اینجوری میکنن اخه.
من دوگانگی پیداکردم
یکی ب من بگه خاهش من چکارباید انجام بدم ک استرس نگیرم اینجوری ک زندگی جهنم بشه برام😕
ب دوتا دوسام ک گفتم .میگن میخاد تو خسته بشی به یکی بگی اره.شرت کم بشه.
بابای من اینجوری نیس.خیلی مهربون و فکرش باز بود البته ن از نوع امروزیش.
اما چیشده خدامیدونه.
خدایا یا منو خوب کن یا .منو.....بابام بهترین بابای دنیاس.