برزخ ذهنی
هروقت رو قلتک میوفته زندگی
همه چیز خوب وخوشه
همه کاراروبه راهه
با یه تایم مشخص ب زندگی و کارات میرسی.
همون موقع ها
صاف همون لحطه هایی ک احساس خوشبختی وخوشی وچقد قشنگه زندگی روداری
ی اتفاقی میوفته ک حالتوبگیره.
بعددیگه حتی غذا خوردن هم واست بیخود میشه.
ی اتفاقی میوفته ک همش ولوویی و به هیچ برنامه ایی نمیرسی.
و هی داستان زندگیت بیمزه تر و بی رنگ میشه.
بعد افسردگی میگیری میمیری.خخ.
دلم میخاد فقط بخابم ک هیچ چی توذهنم نمونه.
...
وای دیروز یادم افتاد ب بچگیم تایک ساعت زمین گاز میزدم از خنده داربودنش و خنگول بودن خودم.
.دبستان وراهنمایی ک بودم هروقت میرفتم مشهد.وقتی میدیدم ی خانمی اووج معنویت و نشسته گریه التماس میکنه مخصوصا جووناش
میرفتم اروم دم گوشش میگفتم التماس دعا بعدم درمیرفتم.ینی سه سوته خودمو محو میکردم ی وقت چیزیم نگه.
خداببخشه منو.اما حالامیفهمم چرا بعصی ادما میگن من امام زمانو دیدم اومد ی چیزگفت ومحو شد..خخ دوتاپسر خنگم مث من باشه توکشور دیگه حله
خدایا شکرت .دیروز رفتیم روضه .متوجه شدم ک عجب خدای باحالی دارم من.
هزاربار شکر کردم وهزاربار شکر میکنم ک توخانواده ایی باپدر ومادری زندگی میکنم
ک ماهن .عشقن.و بهترین پدرمادرن.هرچند قرقرو هم هستنا
.
توراه هم ماشین دست ی دخترافامیل بود ک تازه دفه اولش بود اونم جاهای شلوع و اتوبانی.تمام اذکار مفاتیح رو خوندیم.خداقبول کنه