.ز
من دختر خیلی خیلی زیاد ترسویی ام.
ازاینکه نمیدونم باید بازندگیم چجوری رفتارکنم و چکارش کنم وچطوری درسترین راه گزروندن زندگیه
این موصوع خیلی وقته زهنمو درگیر کرده.
فعلا ک میرم مدرسه .عصرا میرم کلاس .کارخونه.و...کارای مختلف خودمو سرگرم کردم.
کنکور ارشد رو هم دادم.
اما هزار درصد ک من قیول و حتی مجاز نمیشم. دیگه دوسندارم درس خوندنو.دلم فقط میخاد کار میخاد و درامد.و بعد خرج کردن براخودم
چون نصف دعواهای من ومامان یا سر خرج کردناس یا کاراخونه.
.....
خیلی وقته. هرموصوعی برام پیش میاد.باهرکی میخام از خانوادم مشورت کنم میبینم ک گوش نمیدن ب حرفام.
همش مشغله هایی دیگه ک ذهنشونو درگیر کرده.خاهرم ازاونطرف.مامان بابام ازاینطرف.دوستی هم ک ندارم.
بعصی وقتا داداشمه ک از اتفاقایی ک برام میوفته بیشترخبر داره.بیشترهم سراع میگیره.
خیلی بده کسیو نداشتن برای اینکه حرفتوبزنی.
حس میکنم ی خیلی زیاد حرف دارم براگفتن.و هیچ گوشی شنوا نیس.
.....
خانواده خودم هرجوری ک میشه نکات منفی داستانو میبینن.چه سیاسیش.چه اجتماعی.منم جزو این قصیه هستم.
و تازه فهمیدم ک این تفکرشونو هم نسبت ب من ب بقیه هم منتقل کردن.البته خودمم شاید تقصیر داشته باشم
اما من واقعا اونجوری میپسندم.
این که تاحالا تایید نشدم.حس اعتمادبنفسمو میگیره.
خیلی کارا میخاسم بکنم ک حتی اجازشو بهم ندادن درصورتی ک مطمن بودم موفق میشم و بعدازاون خودشون اونکارو انجام دادن
.....
دوسدارم همش درگیر باشم.سرکار کلاس.بیرون.حداقل کمترخونه باشم.خونه واقعا برام متشنج شده و عذاب اور.