خواب
چندسال پیش خاب دیدم.رفتم شمال .مراسم جشن برای من اتفاق افتاد عقد وعروسی و اینا.بابا گفت برو خونه بقلی ببین چیزی دارن تزیینی که بخری ازش طلایی گیرمویی ... من ویکی دیگه رفتیم خونه بقلی درحال انتخاب بودیم و من یه گردبند دلم خاست .خانومه گفت بزار ازت عکس بگیرم عروس میخای بشی. تااون لحظه هم سرش تو گوشیش بود... نمیدونم چی شد یهو ناراحت شد و گفت توعروس نمیشی و مرگ میبینی مرگ اشناهات رو .خیلی پکرشدم ولی گفتم الکی میگه همون لحظه دخترعمم امد ومن امده بودم توکوچه که کوچه مامانجانم بود گفت ....مرده لباستو عوض کن... این خاب مال قبل مرگ مامانجون وباباجون بود...و اتفاقا هم مارفته بودیم شمال یه سال قبل مرگشون خونه کسی که من اونجا خونه همون زن بدجوری مریض شدم..... دلم مخاد بهش فکرنکنم .وبگم خاب بوده فقط....
؟؟؟؟؟؟؟؟
/////////
تازگیا خاب میبینم زیاد:
خاب دیدم کربلا دارم نمازجماعت میخونم
کربلاش هم خاص بود .طلا ونقره نداشت .مثل سامرا یه بقعه بود ساده ساده....
اونجا بعد ازنماز بچه یه دوستامو داشتم نگه میداشتم......
/////
خاب دیدم یه دختر خیلی نازو ملوس روبدنیا اوردم وداشتم بهش عدا میدادم..خیلی فرشته بود. منم کلی درداشتم بابت بدنیا امدنش...
//////
خاب دیدم بادوستم وخواهرم اینا رفتم کربلا که یه جورایی مشهد بهم بود.(هردوباهم) و من داشتم دوستمو که دفعه اولش بود امده بود راهنمایی میکردم بره کجا نماز بخونه... اون رفت و من رففتم بخونم جام نشد رفتم جلوتر که فکرمیکردم ازمحل اصلی دوره اما دیدم در اصلیش رو باز کرد ویه امام جماعت نورانی نمازرو خوند من خودمو بزور وسط مسطا جادادم ...یهجایی بود شبیه یه گودال.شبیه سرازیری که اقااون پایین بود ومن ازبالا میدیدمش
/////////
و خاب دیدم خونمون روضه حضرت زهرا گرفته مامان اما خاله اش پخت و پسرخالم به من داد یه کاسشو. منم قبل اینکه اش پخته بشه بیاره بدوبدو حمام رفتم ولباس تمیزپوشیدم.روضش مثل مهمونی زنونه بود .لباسای خوشگل باید میپوشیدی اما یهو تقییر کرد وشد حجاب
////
ایناروکی میتونه تعبیرکنه