آفتاب گمشده

نق سرا

پایان ادمیزاد بی خداییست.!
!نه ازدست دادن معشوق
نه رفتن یار
نه تنهایی....
هیچکدام پایان ادمی نیست!
تنها بی خدایی
آدم را تمام میکند
._____________
اینجا یه جورایی دفتر خاطرات منه.
اتفاقا و حرفایی ک توی ذهنم هست و جایی جز این دفتر ندارم برای گفتنش.
اینجا
نق سرای منه.😊

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۵۶ مطلب با موضوع «متفرقه» ثبت شده است

سلام

 حدودا چندماه بود نت نداشتیم. منم ک ماهی رمز ورود رو فراموش کردم...

اوضاع روحی مثل اب وهوای خوزستان شده.....

مدت زیادیه خیلی خیلی زیاد شبا قبل خواب گریه میکنم خودم نمیدونم دلیلشو........

روزها هم که بداخلاق و عصبی...خودمم دوسش ندارم.

هی میشینم بخودم امیدواری میدم.هی اروم میکنم ولی مسکنه.....

بعضی وقتا ازترس مرگ و اینکه من ادم بدی ام گریه ام میگیره.  بعضی وقتا  انقد درگیرمیشم باخدا و نق ونوق میکنم خودم دیونه میشم.

وقتمو پرکردم با خیاطی و میناکاری و چرم و نمدوو... هرچی که بتونه وقتمو بگیره ....

نمیدونم زندگی میخواد منو کجاببره ...ولی امیدوارم به خیلی چیزا ونامید ازرسید ن به ارزوهام.

اینو فهمیدم شدیددددددددد که هرچی خدا بخواد اون میشه نه اونی که تومیخای....


مسکن من فعلا حرفای اقای قرایتیه که کلی بهم انرزی میده . ازته دل دعا میکنم براش بهترینا

/

تازگیا تیکه های بدی میشنوم. البته حساس بودن من هم هست.

.....

خیلی دلم میخواد بایه شخص حقیقی حرفای دلمو بزنم....... که نگران برداشتش نباشم.... که راهنمایی هم بکنه


۰ نظر ۲۳ بهمن ۹۵ ، ۱۷:۲۶
گمشده .....

خداروشکر محرم امد. واقعا دلتنگ بودم


ی بغض گنده دارم براش

.....

چندوقت پیش رفتم دکتر کمرم درد میکرد ننه

 دکتر برام ازمایش داد

ازمایش ها همه سالم بودن منو نشون میداد!

دکتر برای خالی نبودن عریضه و اینکه نسخه بنویسه گفت تو عصبی مشکل داری

ی قرص مکمل مینویسم یه قرض برای عصبای کمرت

منم خوشحال ازاینکه سالمم

بدو بدووووووو رفتیم خونه و دارو ها رو خوردیدم

چشتون روز بد نبینه

انقد حالم بد شد انقد بد شد

میل شدید به خودکشی... همش رو تخت ولووو بایه دنیا فکرهای ازاردهنده

خاب یک ساعت درشبانه روز...... افسرده لرز....

توی نت زدم اسم دارو رو

دیدک تمام این حالتا مال قرصه

حالا قرص مال افراد افسرده بود.ضد افسردگی.... دیوانهههههههههههه

دوهفته دقیق اثرش نرفت.

خداروشکر سالمم

این دکتر انگار دلش میخاس مردم مریض بشن.


۰ نظر ۱۷ مهر ۹۵ ، ۱۹:۴۳
گمشده .....

ی جارفتم سرکار.بعد دهروز گفت اون حقوقی ک گفتم نه.100تومن میدم.دلم میخاس ده تا فش بدم بهش..

....

دقیقا هم دوهفتس ب شدت دل درد گرفتم .دکتر میگه تقویتی بخور.خنگ

....

ی ماه هم هست بادوستم داریم میریم ک اسم بنویسیم براکلاس .عاشق این برنامه ریزی ام ک هرروز یامن یا اون میگیم حسش نیس.

ولی اگه جدا ازحس کاربیوفتم دیگه افتادم.

هی میگم خوبه 100قبول کنم حداقل ی مدت ک یادبگیرم.ازاونطرفم بیشوریه این حرکتش.

....

فصل بهار فقط خاب اوره دلش میخادبخابه همش.تابسونم ک گرمه  ول میشه بدنت.پاییزم ادم یاد غماش میوفته بخابه بهتره.زمستونم بیرون سرده زیرپتوخاب میچسبه. ...میگن خرسای گریزلی هم همین مدلی ان..

....

خلاصه ک خابم میاد درهمه حال.

اها

دلم خیلی تنگ شده برا حرم امام حسین.واقعا دلم تنگ شده.

۲ نظر ۲۹ فروردين ۹۵ ، ۱۱:۱۶
گمشده .....

هروقت رو قلتک میوفته زندگی

همه چیز خوب وخوشه

همه کاراروبه راهه

با یه تایم مشخص ب زندگی و کارات میرسی.

همون موقع ها

صاف همون لحطه هایی ک احساس خوشبختی وخوشی وچقد قشنگه زندگی روداری

ی اتفاقی میوفته ک حالتوبگیره.

بعددیگه حتی غذا خوردن هم واست بیخود میشه.

ی اتفاقی میوفته ک همش ولوویی و به هیچ برنامه ایی نمیرسی.

و هی داستان زندگیت بیمزه تر و بی رنگ میشه.

بعد افسردگی میگیری میمیری.خخ.

دلم میخاد فقط بخابم ک هیچ چی توذهنم نمونه.

...

وای دیروز یادم افتاد ب بچگیم تایک ساعت زمین گاز میزدم از خنده داربودنش و خنگول بودن خودم.

.دبستان وراهنمایی ک بودم هروقت میرفتم مشهد.وقتی میدیدم ی خانمی اووج معنویت و نشسته گریه التماس میکنه مخصوصا جووناش

میرفتم اروم دم گوشش میگفتم التماس دعا بعدم درمیرفتم.ینی سه سوته خودمو محو میکردم ی وقت چیزیم نگه.

خداببخشه منو.اما حالامیفهمم چرا بعصی ادما میگن من امام زمانو دیدم اومد ی چیزگفت ومحو شد..خخ دوتاپسر خنگم مث من باشه توکشور دیگه حله


خدایا شکرت .دیروز رفتیم روضه .متوجه شدم ک عجب خدای باحالی دارم من.

هزاربار شکر کردم وهزاربار شکر میکنم ک توخانواده ایی باپدر ومادری زندگی میکنم

ک ماهن .عشقن.و بهترین پدرمادرن.هرچند قرقرو هم هستنا

.

توراه هم ماشین دست  ی دخترافامیل بود ک تازه دفه اولش بود اونم جاهای شلوع و اتوبانی.تمام اذکار مفاتیح رو خوندیم.خداقبول کنه


۰ نظر ۰۳ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۱۷
گمشده .....
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۲ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۰۰
گمشده .....

حس خیلیییییی عجیبی دارم

انگار دفعه اول بود میرفتم مشهد

و انگار هزاربار رفته بودم مشهد


دلم میخاد دوباره برم.حس میکنم ی چیز باید میشده یا میگفتم اما نشده


گیج و کلافم.

حس بدیه.

۰ نظر ۱۶ بهمن ۹۴ ، ۱۶:۰۳
گمشده .....

سلام

 ببخشید

من نتونسم بیام وبلاگ و بگم ک دارم میرم مشهد

شنبه رفتم و امروز صب اصفهان بودم.

خیلی خوب بود... و عالی.

بعد از سه سال....یهویی بود تقریبا

خیلی دلم نمیخاس برگردم...هرچند وقت خاب دلم تنگ میشد براخونمون

اما خیلی دلتنگ امام ر ضا بودم بیشترازهرچیز...هنوزم دلم تنگه...

این سفر خوبیی که داشت این بود که متوجه شدم کاملا حق داشتم که نسبت به دوستم شک کنم. اینکه شک کنم ب کاراش و رفتاراش.و فهمیدم مناسب دوستی نیست

ولی بجاش با یه دختر خیلی خانوم و فهمیده و مامانش دوست شدم....

کاملا برای خودم بودم این چندروز.

ی حس عجیبی دارم ولی...

۳ نظر ۱۵ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۱۸
گمشده .....

مشهد اوکی شد و قرار شد شنبه عازم بشم.اگه خدابخاد.

انقد خوشحالم.دوستم ک بهم گفت انقد گریم گرفت.کلی خدارشکر

😍

......

تازگی نمیدونم چرا .ینی نمیدونم من مشکل پیداکردم یا چیشده

اما خانوادم خیلی حساس شدن😕

همش پیش خودم میگم نکنه کاری کردم خودم خبرنداره.

نکنه کسی درباره من حرفی میزنه.

نمیدونم فکر منه ک اینجوری شده.

......

س روز پیش اجازه گرفتم ک بادوستم برم یه کلاس مساور تعزیه.البته بیستربازاریابی بود تاکلاس

امروز ک میخاسم برم.گفتن اجازه نداری.نرو. اخرش گفتن مامان هم باهات بیاد.گفتم خوبیابریم.

انگارمن دروع میگم.در ثانیه های اخر مامان میگه من نمیام.خودت برو.اما تنهانرو با مرد نرو

اخه من کی تاحالا با مرد رفتم!؟انقد بحث کردیم .همش هم بابا میگه تو توی جامعه نیسی نمیدونی چقدر وصع جامعه بدشده

چقد خراب شده...اخه انگارمن مردم ک نیسم توجامعه.نمیفهمم واقعا بامحدود کردن من اونم ب این سبک جامعه سالم میشه؟

منکه حجابمو دارم منکه بی ادب نیسم توخیابون.اخه واقعا من نمیفهمم چرا

امروز رفتم کلاسو اما انقد ترسیدم.انقد دل شوره گرفتم ک نکنه میخاد دوستم بلایی سرم بیاره

ک گریه ام گرفت😢.

هیچکاری نتونسم بکنم .کلاسو ی ربعه تموم کرد امدیم.

ولی همش استرس گرفتم.ک نکنه بابا چیزی ازدوستم .یایه چیزی دیده.نکنه بلایی سرم میخاد بیاد

دلم نمیخاد مشهدو برم.ترس برم داشته شدید😔

بابا همش میگه هروقت ی چیزیو مخفی کردی اونموقع بترس.وقتی ک نمیخای کسی بفهمه بدون ک اشتباس.اما من هی از ترس و اصطرابی ک این چند روزه

بهم دادن حتی میترسم بادوستام معاشرت کنم.

ازطرفی توخونه بودن هم همش بحثه بامامانم میشه و کارکردن😆

بابا حتی کار رو هم میگه نرو .درصورتی ک قبلا اجازه میداد و خودش دنبالش بود میگفت درس نخون کارکن.

چرا اینجوری میکنن اخه.

من دوگانگی پیداکردم

یکی ب من بگه خاهش من چکارباید انجام بدم ک استرس نگیرم اینجوری ک زندگی جهنم بشه برام😕

ب دوتا دوسام ک گفتم .میگن میخاد تو خسته بشی به یکی بگی اره.شرت کم بشه.

بابای من اینجوری نیس.خیلی مهربون و فکرش باز بود البته ن از نوع امروزیش.

اما چیشده خدامیدونه.

خدایا یا منو خوب کن یا .منو.....بابام بهترین بابای دنیاس.

۱ نظر ۰۵ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۲۴
گمشده .....

شب یلدا بود امشب

باعمو اینا و عمه اینا رفتیم دور همی.

منم زیاد روهم خوری کردم.

هردفه که دور هم جمع میشیم من بعدش توخونه باخودم مشکل پیدامیکنم

هرچی هم نمیخام برم دیگه اجازه ندارم 

کلا زندگی توخونه ما قانون داره.یه قانونایی که یهو میگیره یهو ول میکنه

 هی میخام انرژی مثبت بدم بخودم

ولی 

امشب ازاون شباس ک یقه خدارو میگیرم...چرا نمیفهمه ک من توهیچ موردی صبر ندارم دیگ

از این زندگی ازاین همه گیرگرفتاری کلافم

خدایا چرا هیچی نمیفهمی؟ چجوری بگم .چرا ممیشه استپ کرد ی بار مرد دوباره ازاول

چرا ی روز استراحت نمیدی ب این مخ من

چرا داری اذیتم میکنی... من تحمل ندارم.تمام این وبلاگ پر شد ازاین حرفا و تو همچنان برخدایی خودت پابرجایی و ناظر

....

چندماهه همش میگم ترم اخرمه...

و بعد چیکارکنم؟

از اینکه ترم تموم میشه و هیچ برنامه خاصی ندارم هیچ کسیو ندارم ترس دارم

هیچ دوستی برام نمونده

اینو هیچکس نمیفهمه.هیچکدومتون نمیفهمید .حتی تو خدا

وقتی اون بالا نشسی یه ملت دارن باهات حرف میزنن باهاتن.ازکجا میتونی بفهمی که منکه تواین دنیام و هیچکسیو ندارم برا حرف دل زدن باهاش چم میشه

وقتی نشسی هرچیزی برخلاف میلته بلاشو سرش ی روزی نازل میکنی.من ک برخلاف میلمه چجوری تعییر بدم وچ کنم

....باخودم ب مشکل خوردم

زندگیمو نمیخام

اینکه بقیه برام تصمیم میگرن بقیه بهم میگن بخاب نخاب برو بیا .نمیخام

دلم زندگیو میخاد ک خودم بگردونمش.نه بقیه.دلم جایی رومیخاد ک هی توش از مرگ وجنگ و اقتصاد هزار بلای اخلاقی توش نباشه

ازهمه ایناخستم...دلم ی جای تنگ و کوچیک وساکت میخاد .که نترسم ازش.

دلم ی جای گرم و پرنوازش میخاد.

بازم دمت گرم.بازم شکرت.بازم ممنون.بازم مرسی.سپاس .شکرا.الحمالله.سبحان الله .

که ی دل قر قرو دارم

۰ نظر ۰۱ دی ۹۴ ، ۰۱:۰۳
گمشده .....

بقول علی :س.  

سلام.

امروز روز پایان نامه بود...و نمایشگاه.و ....

دوشب بود خابم نمیبرد کامل.ازبس استرس داشتم...امروز بدوبدو رفتم یونی اولین نفر پایان دادم

همه اومدن.و استاد شروع کرد نمره دادن...

از پنج نفر اولو که دید یه دنیا ایراد واشکال گرفت...قرارشد برند عوص کنن.

و به منکه رسید.نگاه کرد سری تکون داد:عالیه.نه خیلی خوبه.این مشخصه تلاش کرده و خودش نوشته

 اخ پس چرا بجای اینکه بنویسی اهداف نوشتی هدف؟؟خوبه.برو10

نفربعدی دوستم که اون هم خودش نوشته بود.عالییییه.بچه ها این دوتا خودشون نوشتن.اینجوری میخاسم.8

و افردا بعدی باز پرازایراد و اشکال.....12.11.12.11.

کل نمره 12بود.

بادوستم رفتم گفتم چرا مایی که بقول خودتون انقد تلاش کردیم وعالی بودیم نمرمون پایین شد

گفت چون برامن موصوع مهم بود نه متن و نوشتار.چون اونا پول دادن و پایان نامه روخریدن..ن

انقد اصرارکردم تا نمره دوستمم شد10.

اما کسایی که پایان نامه نداده بودن نمره کامل گرفتن

نمیدونم چه سیستمی بود.

هرکدوم از بچه ها میومدن میگفتن چرابهتون کم داد چرا شماکه عالی بودید

و من دقیقا نمیدونسم چرا .دوباره رفتم گفتم استاد لطفا بگید مشکلشو تا اصلاح کنم بیارم

گفت اخروقت.اخروقت رفتم .گفت همینه ک هست.دیگم برو گمشو ریختتو نمبینم.

ومن نه نمره میخاسم نه ارفاق.

فقط دلیل .یه چیزی که قانع کنه ارومم کنه...

کلیا گریه کردم...

حالا نمیدونم دفاع کنم یانه.دفاع 3نمره داره.همه تویه روز.هرکس پنج مین دفاع.

...

تاتونستم فحش دادم .تا جاداشت فحش دادم.اما دلم خنک نشد.و جالب تر اینکه همه تبریک میگن بخاطر نمره خوبم.

نمیدونم کسی حس منو میفهمه؟

اخه چرا؟؟؟؟؟؟اااااااااا؟چرا بقیه که کلش اشتباه بود .همه وجودش اشکال بود و باید عوص کنه بامنکه عالیه حتی مساوی هم نه بلکه بالاتره؟؟

......چرا ادم باید اینجور مواقع ببخشه؟

امروز فک کنم سی بار جزوه هام کپی شد...ارشدهم ثبتنام کردم.تیری توتاریکی.شاید نخونده قبول شم😀

..





بنظرتون دفاع بدم؟یا اونم یه اعصاب دیگه خوردمیکنه؟


۰ نظر ۲۵ آذر ۹۴ ، ۱۸:۰۱
گمشده .....