آفتاب گمشده

نق سرا

پایان ادمیزاد بی خداییست.!
!نه ازدست دادن معشوق
نه رفتن یار
نه تنهایی....
هیچکدام پایان ادمی نیست!
تنها بی خدایی
آدم را تمام میکند
._____________
اینجا یه جورایی دفتر خاطرات منه.
اتفاقا و حرفایی ک توی ذهنم هست و جایی جز این دفتر ندارم برای گفتنش.
اینجا
نق سرای منه.😊

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

دعوا

دوشنبه, ۲۷ دی ۱۴۰۰، ۰۶:۴۱ ب.ظ

باب خیلی پسر خوبیه.مهربونه ومنو دوسداره

امروز ناخنشو دیدم سیاه شده بود بهش میگم چیشده گفت دکتر گفته سلولاش مرده باید قطع بشه شوکه شدم

منی که ترس ازدست دادن آدما رو دارم گرخیدم فکر کردم خودشو لوس میکنه

چندبار پرسیدم جدی میگی گفت اره گفتم کدوم دکتر گفت فلانی.گفتم چکارمیکنی گفت باید قطع کنم.گفتم اخه همینجوری نیست ک چندتا دکتر ببر شاید امپولی چیزی بدن.یانهایتا ناخنو بکشن 

گفت نه .حالا ولش کن.   فکرم بهم ریخت ترسیده بودم همش میگفتم بخودم این که برا دندونشم نمیره و میترسه نمیره دنبال ناخنش که قطع کنن .ازترس نگاهشم نمیکردم..چندبار پرسیدم حالا چکارکنیم.شاد شاد هی میگه هیچی...

بعد میگه اگه من مردم فلان بیسار

ترسم چندبرابر شد.

باید میرفتیم سرکار.سوارماشین شدیم توراه چندبار گفتم حالا چی.یه دکتر دیگه بریم.پیگیر باش که کل بدنت اینجوری نشه.

و دراخر گریم گرفت.... وقتی میخاست پیاده بشه گفت ناخنمو گفتم باید قطع بشه

منم گر گرفتم و بی ادب گفتم برو ازماشین بیرون و هق هق میکردم

ازاینکه من تو ترس ازدست دادن انگشت بودم. 

حالا هم میگه تو براخودت بردی دوختی.من کی گفتم انگشت.گفتم ناخن

خسته شدم

ازطرفی میدونی چی شنیدم و نگرانم

از طرفی خستم از این مدل حرف زدناش.و اینکه بعدش همه چیز تقصیر منه واینکه یه جوری ماجرا میپیچه انگار من مشکل بدفهمی دارم 

اززندگی واقعا خستم..

 

۰۰/۱۰/۲۷
گمشده .....

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی