آفتاب گمشده

نق سرا

پایان ادمیزاد بی خداییست.!
!نه ازدست دادن معشوق
نه رفتن یار
نه تنهایی....
هیچکدام پایان ادمی نیست!
تنها بی خدایی
آدم را تمام میکند
._____________
اینجا یه جورایی دفتر خاطرات منه.
اتفاقا و حرفایی ک توی ذهنم هست و جایی جز این دفتر ندارم برای گفتنش.
اینجا
نق سرای منه.😊

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۲۱ مطلب با موضوع «شکرخدا» ثبت شده است

چیزی ندارم بگم
فقط روزا دارن اروم اروم میگذرن
و من از سرراه رفتم کنار و همه چیزو سپردم ب خدا

 خدا بهتر میدونه من چجور ادمی هستم و چی میخام توزندگیممم
و مطمنم ک کسی رو سرراهم گذاشته و میذاره ک خیر واسم داره
خدا مهربونه و  هرچی خیرو خوبی برای بندش میخاد...
ممنون ک تمام خیر جهان رو بهم میدی..


۱ نظر ۱۳ آذر ۹۶ ، ۱۴:۵۹
گمشده .....

۶۰۰ تست رو دادیم

و جواب این بود ک من یه دختر باصفت های مردونه هستم.ظرافت زنونه ندادم.زن بودنو بلدنیستم..و تحت درمان روانپزشک باشم

و اقای نامزد یه اقای دوشخصیتی ک ی بارشاده ی بار غمگین..انعطاف نداره و...تحت درمان

😐

خداروشکر ک دکتری ب این دیونگی دیدم 😃

۰ نظر ۰۹ آذر ۹۶ ، ۱۰:۵۰
گمشده .....

خیلی خرابم

دلم میخاد عق بزنم زندگیو

دلم میخاد یکی محکم بزنتم بتومم گریه کنم

۲ نظر ۲۳ آبان ۹۶ ، ۱۸:۱۱
گمشده .....

ازاونجایی ک حرم امام رصا خاسگاری شد.و حرم امام حسین من با اون پسرصحبت کردم

دلم میخاد عقدم یکی ازاین دوجاباشه... همه موافقن.مخصوصاخودش

ی خاهر داره  دوسش داشتم ولی خو خاهرش مغروروپولداره و پرمشغله

مادرشم ک همش اردو میبره .مسول اردو بسیجه... پدرش فوت شد

خودشم ک کربلا مهندسه... و زندگی من یاتهرانه.یا کربلا.یاخارج ازایران

اگ کارا خوب پیش بره.اگه قسمت بشه اوایل ربیع اول بریم کربلا برای عقد

...

حسمو دلم میخادبگم

اما خیلی نامفهومه.عجیب وگیجه.خنگه.   درهم برهم

راسش پسرخوبیه.جدا خوبه.دوسم داره.ارومه.منعطف و شاده.سرش ب زندگیشه.و..چیزایی ک من دوسداشتم رو داره...

حواسش ب من هست.و من

من ...😔وای من خیلی گیجم عجیبم شاید

نمیدونم الان چ حسی باید داشته باشم... 

فقط دلم میخا این استرس تموم بشه وگرنه قیدشو میزنم

پسرخوبیه.راسشم بگم خوشم میادازش..کنارش اروم بودم.خودم بودم

اینکه منو قبول داره خیلی واسم ارزش داره.واین ینی من باهمه کم وزیادم اوکی هستم براش

هرچی میگردم ببینم اون چ نقطه کمبودی داره.انقدموج مثبت میده ک جای بقیه چیزانیس

فقط کاش من دختر خوبی بشم.دعامیکنم من صبور بشم.تحملم خیلی کمه وزودعصبی میشم

بابت این اتفاق خیلی ممنونم.

۰ نظر ۰۷ مهر ۹۶ ، ۱۷:۵۹
گمشده .....

حدودا دوسال پیش  یه اقا پسری امد خاستگاری ما. و خانواده مخالفت کردن

.......

هفته پیش خاهرم امد خونمون .او یهو بلیط مشهد گرفتیم رفتیم مشهد. ولادت حصرت معصومه اونجا بودیم

خیلی خوب بود...هرچند گرما منو بداخلاق میکنه.ولی خوب بود.

خاهرم یروز گفت بیا بریم گنبد سبز خیلی مجربه.منم مسخره بازی گفتم میام اما اگه جوابمو ندن هیچوقت نمیام جایی .کلی  مسخره کردم ک فایده نداره واینا 

رفتم گنبد سبز برگشتیم

شب تو صحن نشسته بودیم برای صف نماز... پشت سرمو نگاه کردم دیدم همون اقا پسر .البته مادرش.

و همونجا دوباره مادرپسر خاسگاری مجدد کردن😑

من ک هنگ بودم.فقط عین خنگا نگا میکردم. حالا قراره بیان و نمیدونم چی میشه.

ی عالمه استرس فقط.

دیگه ازاون شب تاحالا نمیفهمم هیچی .نمازامو چپ وراست میخونم. 

ب زندگی متاهلی ک فکر میکنم مخم میسوزه...اصن وحشت میکنم... 

....

بعد اینکه  حرم که میرفتم فقط توصحن مینشسم گنبد نگا میکردم..نمیدونم چرا  دوسندارم برم تواون جمعیت زنونه

وقتی میرم دورترین جای ممکن میاستم بعد کلی فکر میکنم ک چی بخام.چی بگم.اصن من کجام...

جدا فکر میکنم جاهای زیارتی  ک میرم فقط بخاطر خانوادمه.ینی منو بواسطه اونا دعوت میکنن.و گرنه من کجا و حرم امام رصا

خیلی دلم تنگ شد الان... دلتنگی سنگینی میکنه یهو رو قلبم.

وقتایی ک میرم حرم از بس نمیدونم ... فقط میگم همینی که اینا میخان.همین ک بقیه خاستن

فقط دعاهایی ک میدونی خوبن وبقیه میخان همونا.ازهمونا اوکی کن...

...

صبحا میام مغازه از لحاظ پولی نگم بهتره چون به ادم فقیر هم اینجوری پول بدن فحش میده.

از لحاظ روحی برام خوب بوده نسبتا... همین ک توخونه نیستم.

و البته خیلی توجریان های زندگی بیشتر قرار گرفتم

چون مغازه کنار مغازه بابا.... و اکثر مشتریا کسایی ان که مشکل مالی دارن..

خیلی وقت پیش بخودم گفته بودم هروقت درامد بدست اوردی ده درصد از هرچی ک بود میدی برای مشکل دارا

هرچند چیزی نمیشه.وبابتش ناراحت میشم.ولی تاحالا این کارو کردم وامیدوارم بتونه مشکل کسی حل بشه باهاش


۰ نظر ۱۵ مرداد ۹۶ ، ۱۲:۲۶
گمشده .....

از همه بدم میاد

بدم میاد

بدم میاد.بدم میاد.بدم میاد

ازاینکه خاسگارای من مزخرفن و نمیخامشون  بدم میاد

از اینکه در لحطه اول براهمه خاسگار خوبیه.

اما بعد ک میگی نه.میگن اره نظر منم نه بود

ازاینکه  همه میگن معیارات اشتباس و من فقط نمیخام فرهنگش از من پایینتر باشه

بدم میاد بدم میاد بدم میاد

ازاینکه حرف میزنم وسطش ول میکنن میرن

ازاینکه حرفام اشتباس حرفاخودشون درسته

بدم میاد

ازاینکه کسی حرفای دلمو نمیخاد بشنوه

ازاینکه ی دنیا حرف تودلمه و کسی نیس 

ازاینکه همه چیز براتو بده برا اونا خوبه.

بدم میاد

بدم میاد.بدم میاد

یکی بهم میگه چرااین ماجرا رو بهم نگفتی و وقتی میخای حرف بزنی میزاره میره

بدم میاد

خدایااااااا.

خدا تو چی هسی؟توکی هسی؟چرا توزندگی من حل شدی .نیست شدی

چرا ازهمه چیز خسته میشم.

خدا چرا تو هیچوقت نمیشنوی... نمیبینی.

اصن هسی؟ 

دنیا باید چجوری بشه ادم باید چجوری بشه ک تو ببینیش

ادم باید چی بگه تا بشنویش

باید چ اتفاقی بیوفته ک تو بیای توزندگیش

باید چکار کرد ک ....

کاش انقد ادم پستی نبودم من.

حس میکنم کافرترین کافردنیام

حس میکنم اشتباه ترین ادم زمینم

کسی ک هیچ کارش درست نیس.

.......

(ماادما اون چیزیو زندگی نمیکنیم ک میخایم.اون چیزیو زندگی میکنیم ک مجبوریم)

خدایا ...... 

۱ نظر ۲۲ تیر ۹۶ ، ۱۶:۱۹
گمشده .....

حدودا ی ماه میرم معازه.

خیاطی رو هم که مربیش منومیپیچونه.چندجای دیگم رفتم اما بیخود بود.

عصرا یابیکارم یا بیکارپرکار.

دوستم چندماه دیگه پسرش بدنیامیاد...و من هربار ک میبینمش افسردگی میگیرن.😢

الان هم دوتا از جوونای فامیل درحال ازدواجن.

و من درگیر کابوسایی ک تو زندگی دارم میبینمشون..

زندگیمم مث کابوسام شده.دوسدارم بیداربشم.دوسدارم یکی بیادبگه خاب بودی.

نمیدونم چرا زندگیم اون چیزی نشد ک دوسداشتم.

دوسدارم بدونم وقتی این دنیا درحال عذاب کشیدن هسی اون دنیا پات حساب میکنن یانه.

قبل از خاب ی دنیا فکروخیال میاد سراغم و رویا پردازی زندگی ایده المو میکنم.

مارو بهر تماشاساختن.

کلا درحال تماشا کردن زندگی بقیه هستم..

توخیابون ک راه میرم وقتی یکیو ازدوستام ببینم.انقدر خجالت میکشم ک منو تواین زندگی ببینه.

من خیلی وقته اززندگی بردیم.

دوسدارم اون کسی ک بهم میگفت نگران نباش من دلم روشنه ک زندگیت عوص میشه روببینم وببینه منو

بعصی وقتا میادتوفکرم ک نکنه خابم درسته ک من نفرین شدم😐


ولی این حرفای فکرمه.

درکل باید بگم این دوماه بعدازعید حال خوبی داشتم..خداروشکر  همه چیز خوب بود.


۱ نظر ۰۳ خرداد ۹۶ ، ۲۰:۲۹
گمشده .....

سلام.

حالم خوبه خداروشکر

مسجدمحلمون مسجد باحالیه با داداشم میریم اونجا...


فقط مشکلم خابای وحشتناکیه ک میبینم.....تمام انرژیمو میگیره

وقتی بیدار میشم خستم انگار با یه دنیا جنگیدم.

بعصی وقتا تا کسی نیاد کنارم بخابه نمیتونم بخابم.از ترس اون خابا

نمیدونم چ ریشه ای میتونه داشته باشه

بااینکه قبل خاب رو به قبله .ایت الکرسی .استعفار صلوات. هرچی ب زهنم برسه.

باید باهاش کنار اومد

باید با خیلی چیزا کنار بیام ک هیچوقت نمیخاسم توزندگیم پیش بیاد.

ولی بازم خداروشکر میکنم ک همین زندگی رو هم دارم.

۰ نظر ۰۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۲:۲۸
گمشده .....

شب لیله الرغایب حرم امام حسین خیلی خوب بود

میدونی 

اونجاکه هسی یه جور خاصی حالت خوبه.همه چیز خوبه.  ازخیلی نگرانیها دوره ادم.  


حالاک فقط24ساعت از کربلا دورشدم  دلم تنگ شده

  

۰ نظر ۱۴ فروردين ۹۶ ، ۰۰:۳۲
گمشده .....

الان کریلام.

من الان کربلام. چجوری بایددرکش کنم 

لحطه ورود ایت الله ناصری رو دیدم

ازنزدیک. چقدر این بشر عالیه. خیلی خوبه... جلو نرفتم .پیش خودم گفتم اگه چهره واقعیم روببینه وحشت میکنه بنده خدا.

کلا پیرمردارو دوسدارم.عاشقشونم. این اقاهم ک واسه خودش عشقه.

...

ادم بخاطر دوسداشتم امام اگه قلبی باشه مورد محبت بقیه هم قرارمیگیره..

چندوقت بود فکر میکردم.مثلا مامانجانم اونقد زن خوبی بود و هیچ کینه هیچ حرفی رو بدل نمیگرفت.کارسختیه. مهربون وگرم برخوردمیکردبرای همین خیلی محبوب بود بین فامیل. ب واسطه اخلاق خوبش الان همه یادش میکنن. ن سر ریا و تظاهر.واقعی

یا سال پیش ی دخترلبنانی اونقد مهربون و نرم برخورد میکرد سه ساعت باهم دعاخوندیم دهنش کف کرده بود.  و من هرجا مکان زیارتی میرم یا وقتایی ک گرم دعا هستم بیادشم.


میخام بگم همه چیز این نیس ک سرت توکتاب باشه وگریه و.. محبت کردن ب ادما باعث میشه اونا واست دعاکنن و اینجاس ک میگن دعای بقیه قبوله..

محبت بعصیا مث خودم ظاهریه.یا بگیرنگیر داره. اما بعصیا واقعا مهربونن با دشمنشون حتی.و من اینودیدم و حس کردم و دوسدارم اینجوری باشم

خیلیا ب من میگن مهربونم و این تنهاصفیه ک همه جا میشنوم من دارم اما مهربونی ک من میگم خیلی فرق داره.من مهربونم شاید برای خودم.برای اینکه گیرخودم چیزی بیاد.یا بخاطر صعف شخصیت یاهرچیزی

اما اون مهربونی ک برای رصایت خداست اون سخته بدست اوردنش. شاید بااین صفت ک احتمالا ازسرصعفه بتونم ب اون صفت برسم نه؟!

 

من نیدونم ادما ماها میایم کربلا بعد چی بگم؟ چی بخام.

اصن چراببوسم یا زیردست وپاله بشم ک ببوسمش.این بدجور زهنمو درگیرکزده.


۱ نظر ۰۷ فروردين ۹۶ ، ۱۵:۱۰
گمشده .....